دربارهی کتاب
مديران استراتژيک در محيط امروزي کسبوکار بايد پاسخهايي را براي دو پرسش کليدي بيابند: اول اينکه چگونه ميتوانيم بيثباتي، پيچيدگي و عدم اطميناني را که امروزه در بسياري از صنايع مشاهده ميکنيم درون برنامهريزي استراتژيک تلفيق کنيم؟ و دوم اينکه چگونه ميتوانيم استراتژيها را منعطفتر و سازگارتر با محيطهاي متغير سازيم؟اين کتاب تلاشي است براي پاسخ دادن به اين پرسشها. در کانون اين کتاب، «برنامهريزي استراتژيک مبتني بر سناريو»، نهفته است: چارچوبي روشمند براي ايجاد استراتژيها در دنيايي نامطمئن.
در دنيايي با عدم اطمينان فزاينده که با ويژگي پيچيدگي و بيثباتي شناخته ميشود، مديران بايد در فرايندهاي استراتژي خود منعطفتر باشند. چارچوبهاي سنتي مديريت استراتژيک در فراهم ساختن پاسخهاي کافي در اين بستر ناموفق بودهاند. راهحل ما «برنامهريزي استراتژيک مبتني بر سناريو» است، چارچوبي براي مديريت استراتژيک در دنيايي نامطمئن. در اين فصل، اين رويکرد را معرفي ميکنيم و ساختار کتاب را مطرح ميکنيم.
دنيايي نامطمئن
بحران مالي 2008 و ورشکستگي تقريبي يونان که منجر به مباحثاتي درباره آينده ناحيه يورو شد، بهروشني نشاندهنده حدي است که مديريت امروزي تحت تأثير وقايع محيط عمومي قرار دارد. دنياي مدرن کسبوکار گرفتار عدم اطمينان است، بسيار پيچيدهتر و بيثباتتر نسبت به 30 سال پيش. برنامهريزي دشوارتر شده است. عوامل کليدي بهسرعت تغيير ميکنند و تأثير عمدهاي در گوشه و کنار جهان دارند.
بحران مالي 2008 از جنبه شدت آن بيسابقه بود، و منجر به افت GDP (توليد ناخالص داخلي) جهاني در 2009 شد. بااينهمه، وقفههاي اقتصادي از هر نوعي که باشند اينک متداولتر از گذشتهاند. مطالعهاي توسط بوردو و ديگران (2001) نشان ميدهد که فراواني بحرانهاي بزرگ از زمان بحران نفتي دهه 1970 دو برابر شده است. بيثباتي اقتصادي همچنين در سطح صنعت نيز به چشم ميخورد. چرخههاي عمر محصولات کوتاهتر شدهاند و تقاضاهاي مشتريان سريعتر تغيير ميکنند. اين موجب ميشود تا مديران وقت کمتري براي تصميمگيري داشته باشند و مستلزم انعطافپذيري بيشتر در سيستمهاي کسبوکار است.
جهانيشدن سبب شده تا دنيا به هم متصلتر شود. فناوري جديد و تجارت آزاد ميان مناطق بزرگ اقتصادي بر رشد و ثروت جهاني افزودهاند، اما همچنين مديريت و عمليات را براي سازمانها پيچيدهتر کردهاند (شوئنکر/بوتزل، 2007). اين پيچيدگي، در ترکيب با بيثباتي فزاينده صنايع و محيط عمومي، بر سطوح عدم اطمينان در دنياي کسبوکار ميافزايد. و چالشهاي جديدي را براي مديريت و تصميمگيري استراتژيک ميآفريند، چون تحولات آتي نسبت به گذشته کمتر قابل پيشبينياند.
تحت چنين شرايطي، ابزارهاي سنتي برنامهريزي مانند پنج نيروي پورتر يا ماتريس سهم بازار_رشد کمتر و کمتر از گذشته قادر به برآورده ساختن مطالبات مديران اجرايي و برنامهريزان استراتژيک هستند. يک دليل عمده آن است که ريشه آنها به دهههاي 1960 و 1970 در دنيايي با پيچيدگي و بيثباتي کمتر بازميگردد (آنسوف ، 1957؛ پورتر، 1979؛ پورتر، 1980). چارچوبهاي سنتيتر اصلاً بيثباتي را بهحساب نميآورند. آنها بالعکس تحليلهاي ايستايي را از وضعيت کنوني فراهم ميکنند و فاقد عنصر پويايي هستند که تحول در طول زمان را در نظر بگيرد. علاوه بر آن، عموماً مبتني بر فرض رشد مستمر هستند و توصيههاي استراتژيک مرسوم خود را حول اين فرض بنا ميکنند. همانگونه که امروزه شاهد هستيم، در بسياري از صنايع آن فرض ديگر قابل دفاع نيست.
از دهه 1990، رويکردهاي سنتي به برنامهريزي استراتژيک و مفاهيم زيرساختي آنها انتقادات فراواني را هم از سوي پژوهشگران و هم مجريان و مديران به خود جلب کردهاند (مينتزبرگ، 1991؛ مينتزبرگ، 1994a؛ پراهالاد و هامر، 1994؛ داي، سيبوني و ويگري، 2009). انتقادات بهويژه مربوط به انگاره مرکزي برنامهريزي استراتژيک ميشود که برنامهها بايد صرفاً براي يک جهت واحد در آينده تدوين شوند. بسياري از تحليلگران استدلال ميکنند که مفاهيم و چارچوبهاي سنتي برنامهريزي استراتژيک مطابق با الزامات برنامهريزي موفق در يک محيط پويا، پيچيده و بهطور فزاينده بيثبات کسبوکار نيستند (کاميلوس/داتا، 1991؛ آيزنهارت/سول، 2001؛ گرنت، 2003).
با توجه به اين چالشها، مديران استراتژيک در محيط امروزي کسبوکار بايد پاسخهايي را براي دو پرسش کليدي بيابند:
1. چگونه ميتوانيم بيثباتي، پيچيدگي و عدم اطميناني را که امروزه در بسياري از صنايع مشاهده ميکنيم درون برنامهريزي استراتژيک تلفيق کنيم؟
2. چگونه ميتوانيم استراتژيها را منعطفتر و سازگارتر با محيطهاي متغير سازيم؟
اين کتاب تلاشي است براي پاسخ دادن به اي