​از خواندن لذت ببریم
1399/12/25 13:26:41

این دو کتاب از لذت خواندن می‌گویند. لمیدن، خواندن و لذت محض... و معنایی که این مطالعه به زندگی آدمیان می‌دهد.
این امر در خوانش ادبیات بسیار مهم و اساسی است.
خواندن نقش مهمی در زندگی دارد، خواندن کتاب‌های خوب (به‌خصوص آثار کلاسیک) مانند سخن گفتن با مردمان شریف گذشته است، خواندن به مفهوم دقیق کلمه گفت‌و‌گویی است با افرادی بسیار داناتر و جذابتر.
خواندن برخلاف گفت‌وگو برقراری ارتباط است با اندیشه‌ای دیگر اما در تنهایی مطلق.
دانایی ما جایی آغاز می‌شود که دانایی نویسنده به پایان می‌رسد، او میل و خواست‌های ما را بیدار می‌کند و این با آن به وجود می‌آید که او در اوج تلاش هنری خود ما را وادارد که به این زیبایی مطلق دست یابیم.
خواندن می‌تواند به نوعی اصل درمانی بدل شود و با برانگیزش‌های مکرر ذهنی کاهل را برای همیشه وارد حیات فکری کند. بنابراین کتاب برای چنین شخصی همان نقشی را دارد که روان‌درمانگر برای برخی بیماران روان‌رنجور.
در برخی بیماری‌های دستگاه عصبی بی‌آنکه عضو خاصی آسیب دیده باشد بیمار در نوعی بی‌میلی، چنان که گویی در گودالی ژرف فرومی‌رود و نمی‌تواند خود را به تنهایی از آن خلاص کند و اگر دستی توانا و نجات‌بخش به سویش دراز نشود محکوم به زوال می‌شود‌. برخی ذهن‌ها به این بیماری می‌مانند که نوعی از تنبلی یا سبک‌سری و نادانی مانع غور خودجوش آنها در ژرف‌جاهای خویشتن‌شان می‌شود که منشا حیات فکری راستین‌اند و تنها روشی که می‌تواند بر چنین اذهانی تاثیر مطلوبی بگذارد خواندن است.
خواندن مادام که برای ما فقط نوعی محرک است که کلید جادویی‌اش در عمق روان ما باب سراهایی را می‌گشاید که راه ورود به آنها را نمی‌دانستیم، نقشی خجسته در زندگیِ ما خواهد داشت.
خواندن همچون عسلی است که تماماً گردآوری دیگران است و تنها کافی است قدم‌رنجه کنیم و در میان قفسه‌‌ی کتابخانه به آن دست یابیم.
تنها با خواندن و دانستن است که ذهن ادب و آداب ذهن را فرامی‌گیرد. ما نمی‌توانیم حساسیت و هوشمان را رشد بدهیم، مگر در درون خودمان، در اعماق حیات ذهنی‌مان. اما با برقراری ارتباط با دیگر اذهان که همانا خواندن است، ذهن طرز رفتار را می‌آموزد و این قضیه در خواندن ادبیات چندبرابر است.
خوانش ادبیات به شیوه‌ی تاریخ بسیار کارسازتر است تا شیوه‌ی فیزیک، چراکه منجر به شناخت یک رشته‌ی خارجی می‌شود نه شناخت فوت و فن‌های خود رشته.
نباید اجازه دهیم فنون ادبی غایت کار ما را که فهمیدن معناست تحت‌الشعاع خود قرار دهند، باید به غایت آثاری که شایسته‌ی مطالعه می‌دانیم توجه کنیم.
خواننده‌ی غیرحرفه‌ای عموماً آثار ادبی را نه به قصد تسلط بیشتر بر یک روش خوانش می‌خواند و نه به هدف استخراج اطلاعاتی در باب جامعه‌ای که آثار در آن تولید شده‌اند، بلکه او آثار را می‌خواند تا معنایی را در آن باز‌یابد و به لطف آن انسان و جهان را بهتر بشناسد و زیبایی‌ای را کشف کند که وجودش را غنا می‌بخشد و ابزاری می‌شود برای شناخت بهتر خویش.
شناخت ادبیات غایتی فی‌نفسه نیست بلکه شاهراهی است که به کمال فرد می‌انجامد، مسیر امروز ادبیات از این افق روگردانده و به جای اینکه از معنای متن با ما سخن بگوید از زیر و بم‌های ساختاری متن ادبی حرف می‌زند و امروز به نسبت زیادی تنها به مقوله‌های نظریه‌ی ادبی ارج گذاشته می‌شود و طی قرن گذشته تدریس ادبیات زیر سلطه‌ی تام و تمام تاریخ ادبیات بوده و بدین معنا که تدریس ادبیات اساساً متمرکز بوده است بر مطالعه‌ی دلایل ظهور اثر و منطق هم این است که اثر ادبی پیامد قدرت‌های اجتماعی، سیاسی، نژادی و روان‌شناختی است. 
امروز رای شایع بر این است که اثر ادبی دارای نظام خودبنیادی است گسسته از شرایط موجود، قلمروی خودمختار که از قوانین و منطق خاص خود پیروی می‌کند و ارتباط با جهان تجربی و واقعیت ندارد، به بیان دیگر امروزه اثر ادبی را یک ابژه‌ی زبانی فروبسته، خودبسنده و مطلق در نظر می‌گیرند که به شکلی افراطی مطرح و آموزش داده می‌شود.
مخاطب ادبیات همگانند اما مطالعات ادبی نه، پس مطالعه‌ی ادبیات بر مطالعات ادبی مقدم است.
مطالعه‌ی اثر ادبی مطالعه‌ی دوایر متحدالمرکزی است که رفته‌رفته گسترده‌تر می‌شوند، دایره‌ی سایر نوشته‌های همان نویسنده، دایره‌ی ادبیات ملی، دایره‌ی ادبیات جهانی، اما بستر غایی همه‌ی این دوایر، بستری که از همه مهم‌تر است، چیزی نیست جز هستی انسان. تمام آثار بزرگ، با هر زبانی و به هر قلمی، تاملی‌اند در باب این هستی چراکه نویسنده متفکر است و آثارش مولد معنا و خوب است که مطالعه و شناخت منجر به شناخت پیرامون شود.

خرید کتاب ادبیات در مخاطره

خرید کتاب در باب خواندن