چگونه خواندن فلسفه را آغاز کنیم؟
1399/12/11 11:14:17
با این مجموعه کتاب میتوان فلسفه را به شکلی بنیادین آغاز کرد، با مفاهیم اولیه آشنا شد و به سمت خواندن و درک مفاهیم بعدی پیش رفت.
خاستگاه فلسفه، سبکهای مختلف استدلال، دربارهی بزرگان فلسفه و مسلک آنها، مسائل محوری فلسفه، تاریخ به وجود آمدن فلسفه، اوج حیات و کمرنگ شدن آن و زوال فلسفه و جانی دوباره گرفتن آن در علوم جدید را بررسی کرده است.
ماده، حیات، ذهن، مسائل زیباییشناسی، تاریخ، سیاست، جامعهشناسی و در یک کلام حقیقت چیست؟ را با فلسفه میتوان آموخت.
فلسفه نخستین شکافی است که در حصار حقیقت رخ میدهد. وصف یک امر برای فیلسوف کافی نیست، او میخواهد ارتباط آن را با تجربه بهطورکلی ثابت کند و از این طریق معنی و ارزش آن را درک نماید.
فلسفه عرصهای پویاست، کوششی است برای فهم کلیترین اصول و اندیشههایی که در پشت جنبههای مختلف زندگی نهفته است.
فلسفه این امکان را فراهم میسازد که دربارهی پرسشهای بنیادی مداقه کنیم و از پاسخی که متفکران در زمانهای مختلف ارائه کردهاند، آگاهی یابیم. با فلسفه از اصول اولیه شروع و به سوی نتایج پیشروی میکنیم، فلسفه فکر را روشن و واضح میکند، هر چقدر روشنتر فکر کنیم میتوانیم افکارمان را بهتر انتقال دهیم، دقیقتر بیازماییم.
زندگی هرروزمان آکنده از اموری است که ذهنمان را مشغول میکند، هرازچندگاه مسائل روزمره را کنار میگذاریم و به فکر فرومیرویم که اصلاً چه خبر است؟ پرسشهای بنیادینی در ذهنمان مطرح میشود که برای پاسخشان ذهنمان سخت مشغول میشود.
در این هنگام است که تفکر فلسفی آغاز میشود و در هر زمینهای از زندگی بشری میتوان این پرسشها را مطرح کرد یا به عبارتی برای هر بخشی از زندگی.
به گفتهی افلاتون فلسفه از شگفتی و حیرت آغاز میشود.
معمولاً در هر حوزه متخصصانش به فلسفهی آن حوزه هم توجه میکنند که در واقع مفاهیم در معانی ظاهری کلمه خلاصه نمیشود؛ بلکه در جستوجوی ادراک عمیقتری است.
استدلالهای فلسفی باید مستندات و دلایل اثباتش را در خودش و در نحوهی استدلال و منطقی که به کار میگیرد داشته باشد و از مخاطب هم میخواهد که با عقل خود تاییدش کند.
هدف فلسفه این است که بفهمد عقل به تنهایی تا کجا میتواند ما را پیش ببرد.
فلسفه نوعی از ادراک عقلانی است و پرسشهای مهمی را دربارهی ماهیت ادراک و نیز چگونگی تحقیق و شناخت مطرح میکند.
فیلسوف علاوه بر پرسشهایش دربارهی جهان پیرامون ما پرسشهایی را دربارهی ماهیت مشاهده، تجربه و ادراک بشری مطرح میکند، پس اساساً فلسفه به طریقی تحول یافته که دو پرسش بنیادین در قلب آن نهفته است: اول که ماهیت هرآنچه که وجود دارد چیست؟
و دوم اینکه چگونه میتوان دانست، اگر اصلاً دانستن امکان داشته باشد...
اولین فیلسوفان غرب که قبل از سقراط میزیستند نظریههای فراگیری دربارهی جهان مطرح کردند که بعضی از آنها اساساً اشتباه بود، اما بعضی دیگر چنان عمیق بود که تاثیرشان تا روزگار ما باقی مانده است. آنها دو شیوهی بیسابقه را مبنا قرار دادند و آن این بود که جهان را با استفاده از عقل خود و بدون توسل به دین یا کشف و شهود یا مرجعیت یا سنت که کاملاً نوین بود و نقطهی عطفی در رشد و تکامل بشری بود، باید شناخت.
رفتار و عقیدهی انسانی در زمان حال در معرض تغییراتی عمیقتر و ناراحتکنندهتر از تغییراتی است که پس از ظهور فلسفه و ثروت در یونان و پایان دادن به دین قدیم یونانیان تاکنون صورت گرفته است، امروز دوباره عصر سقراط است: زندگی اخلاقی ما با انحلال عادات و عقاید قدیم در معرض تهدید است و زندگی عقلانی ما با سرعت در حال گسترش است، وسعت و پیچیدگی و تنوع تغییرات زمان ما بیسابقه است و در هیچ زمانی نظیر نداشته است. در هر تمدنی که روی به گسترش دارد دورانی میرسد که غرایز و عادات کهنه با محرکات تغییرکننده سازگار نمیگردد و سازمانها و اخلاقیات قدیم در زیر فشار سرسخت حیات مانند صدفهای بههمفشرده خرد میشوند.
فلسفه درواقع بررسی همهی مسائلی است که در معنی و ارزش زندگی انسانی بهطور عمده موثر است.
فلسفه حکمت فهم و اغماض را به ما یاد میدهد، وفاداری به فلسفه میتواند وحدت شفابخشی به روح ما بدهد.
دانایی توانایی است ولی تنها خردمندی است که آزادی میآورد.
فلسفه از دیروز تا امروز بیشتر مسائل اجتماعی و سیاسی را شامل میشده و دربارهی آن آرا و نظرات قابل تامل و حقیقی دارد.
خريد كتاب فلاسفه بزرگ (آشنايي با فلسفه غرب)